عزیز دلم دلکم دلبرکم... انگار همین دیروز بود دوم تیر صبح رفتم بیمارستان آخه از ساعت 4 تکونات فرق میکرد درد نبود اما زیر ده دقیقه یک بار خودی نشون میدادی! منم که با دل و جرات از خونه با خاله فاطمه رفتم بیمارستان نفت اول ماما معاینه کرد و گفت انقباضاتت طوری هست که به از کمر به پاهات بزنه؟و عرقت دربیاد؟ من گفتم نه اما اونم گفت نه پس درد زایمان نیست.اما متخصص گفت که تا چهل و هشت ساعت دیگه میای (که شما هشت ساعت هم فرصت ندادی )اگه خواستم میتونم بستری بشم اما من که حوصله نداشتم دو روز اونجا بمونم با خاله فاطمه که اونم گرد و قلمبه شده بود با دل و جرات با اتوبوس(!!!) برگشتم خونه عزیز جونت یه عالمه رشته پلو خوردم و دیگه کم کم خ...